۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

ارامش

همه شب تا به سحر بود

چشم من به در و ديوار

صبح نمي شد
من مي خوردم

دوباره به خط تكرار

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام مهربون مادر
شاد باشي
اين خونت هم بوي شمعدونيات رو ميده